آلیستر کرولی
آلیستر کرولی بزرگترین جادوگر قرن
آلیستر ادوارد کرولی (12 اکتبر 1875 تا 1 دسامبر 1947م.)، جستجوگر انگلیسی علوم خفیه، نویسنده ای پرکار، شاعر، اهل سرّ، ستاره شناس، آزمایش کننده ی داروهای روان گردان، لذت جو، طرفدار پر و پا قرص کوهنوردی و شطرنج، انقلاب گر در زمینه ی مسائل جنسی و منتقد اجتماعی بود. احتمالا امروزه بیش از هر چیز او را بخاطر نوشته هایش در علوم خفیه می شناسند. آثار مشهورش کتاب قانون (پایه ی فرقه ی سری ثلما و بیشتر فرقه های سری پس از آن) و جادو در تئوری و در عمل، می باشد.
او در چندین و چند فرقه و گروه های جادوگری نقش های مهمی را ایفا کرد، از جمله فرقه های طلوع زرین، آرگنتوم استرومو اُتو. کرولی در دوران زندگی اش بسیار بدنام گشت و به او لقب “پست ترین مرد قرن” را دادند (البته ذکر این نکته به معنای تائید یا رد آن نمی باشد، چه اینکه کرولی تا آنجا که می دانم برای تمام اتهامات پاسخی دارد و مثلا برای جریان اخراج شدنش از سیسیل به جرم برگذاری مراسم شیطانی، سوء استفاده از کودکان و …، خودش می گوید که این تنها بدان علت بوده که عده ای که مراسم و کارهای او را نمی فهمیده اند پشت سرش شایعه پراکنی کرده اند و بعد با تغییر رژیم این شایعات در مسئولان جدید موثر افتاده و او را اخراج کرده اند یا در جریان اخراج شدنش از فرانسه می گوید که اخراج نشده بلکه به خاطر یک سو تفاهم مسئولان از تمدید مدت اقامتش امتناع کرده اند) .
فردی به نام آلیستر کرولی مدعی می شود در روز های هشتم، نهم و دهم آوریل سال 1904 میلادی و در شهر قاهره موجودی بر او ظاهر می شود که خود را آیواس می نامد. در آن سه روز و به هنگام ظهر آیواس بر کرولی ظاهر می شد و سخنانی را از طرف هور-پار-کرات (یکی از خدایان مصر باستان) بر او وحی می کرد که آقای کرولی این سخنان را تحت عنوان کتاب شریعت(قانون) به چاپ رساند.
آیواس که توسط کرولی با زغال کشیده شده
درباره ادوارد آلکساندر (آلیستر) کرولی
شرقشناس، پژوهشگر و نویسنده شهیر انگلیسی، نقطه نظرات کاملاً ضد و نقیضی مطرح است. بسیاری از نظریهپردازان غربی او را فردی فرصتطلب، پیرو امیال جنسی و علاقهمند به جادو و جادوگری میدانند، و به صراحت مدعیاند که کرولی فردی بیمار بوده است. از میان مخالفان کرولی، عدهای هم وجود دارند که معتقدند وی بدطینتترین فرد جهان است؛ و لقب(وحشی بزرگ) را به او دادهاند.
این در حالی است که عدهای از صاحبنظران، نظر کاملاً مخالفی دربارة او دادند؛ و بر این باورند که این شرقشناس مشهور، اتفاقاً فرد پاک طینتی بوده، و عملکرد او باعث گردیده تا قدرتهای سیاسی غرب با او دشمن گردند؛ و از حربه تبلیغات حداکثر استفاده را ببرند، تا چهرهای زشت و خطرناک از وی ارائه دهند؛ تا مبادا اندیشه و ایدههای او، مخاطبان بسیاری را جذب خود کند.
با بررسی آراء و اندیشههای مطرح پیرامون زندگی وآثار مکتوب کرولی، مشخص میگردد که میزان مقالات ضد او، به مراتب بیشتر از نوشتههای موافق وی است.
در اینجا، این احتمال میرود که، ادبیات استعماری، از تمام نیرو و توان خود سود برده، تا حقیقتی بزرگ را مخفی کند؛ و تاکنون هم، در این راه، موفق بوده است.
در این راستا، بررسی موشکافانه و عمیق زندگی و عملکرد کرولی، میتواند رمزگشای این ابهام بزرگ باشد، و پرده از رازی بزرگ بردارد.
آلیستر کرولی، در 12 اکتبر سال 1875، در خانوادهای ثروتمند و مذهبی، در کشور انگلستان به دنیا آمد. والدین او، جزو فرقه متعصب مسیحی بودند. در نتیجه آلیستر، از سنین کودکی، به فراگیری طاقتفرسای انجیل مشغول شد. اما پس از مدتی، کرولی، وقتی به سن نوجوانی رسید، به تحقیر افکار و اندیشههای خانوادة خود پرداخت. او، به منظور نشان دادن مخالفت خود، نامش را از آلکساندر به آلیستر تغییر داد، و همواره مُصر بود که او را با نام برگزیدة خودش بخوانند.
آلیستر در سن نوجوانی، بسیار پر تحرک و فعال بود، و میتوانست برای خود سرگرمیهای بسیاری مهیا سازد. از جمله ساخت یک فشفشة خانگی، که منجر به بروز حادثهای شد، و نزدیک بود آلیستر نوجوان را به کام مرگ بکشاند. او، همچنین، به گربهای، صدمههای بیشماری زد. چرا که میخواست این نظریه، که(گربه نُه جان دارد)را مورد ارزیابی قرار دهد، و به صحت و سقم آن، پی ببرد.
کرولی، عاقبت خانواده خود را ترک گفت، و در کالج ترینتی، که در دانشگاه کمبریج بود، به ادامه تحصیل پرداخت. در همان زمان، به فراگیری ورزش کوهنوردی مشغول شد. او، در آن زمان، به این فکر افتاد که به دنیای سیاست وارد شود. اما روح پرسشگر و ناآرامش، بلافاصله، این ایده را کنار گذاشت.
خود، دربارة آن دوران میگوید:
(میخواستم تأثیر بسیار زیادی در جهان بگذارم)
او به این نتیجه رسید که شهرت یک مرد سیاسی، تنها ممکن است یک قرن دوام داشته باشد. و بدین ترتیب، نمیتوانست تا ابد، نامش را ماندگار کند.
کرولی، پیش از آنکه تحصیل خود را در کمبریج به پایان برساند، از آنجا بیرون آمد.
وی، بلافاصله در سن بیست و سه سالگی، با فردی به نام جورج سیسیل جونزآشناشد.
جونز، عضو انجمنی به نام فجر طلایی بود؛ که ظاهراً در آن مرکز، افراد، به فراگیری سحر و جادو مشغول بودند. این انجمن، کاملاً سری بود، و توسط فردی به نام ساموئل لیدل مک گریگور ماترزاداره میشد.
کرولی، در این انجمن سری توانست با علوم کیمیاگری، غیبگویی، طالعبینی و مقولاتی از این دست آشنا شود. جالب این است که در آن دوران، شخصیتهای برجستهای نیز عضو این انجمن مخفی بودند؛ شخصیتهایی چون وی. بی. یتز که از شاعران بسیار مشهور انگلیسی است ـ ادوارد ویتو مودگون همسر نویسنده مشهور انگلیسی، اسکار وایلد
این انجمن در تلاش بود تا فلسفه راز و رویدادهای اسرارآمیز غرب را ارتقا دهد.
کرولی به سال 1898 به این انجمن پیوست، و توانست به سرعت راه ترقی را طی کند، و پیشرفت چشمگیری داشته باشد. کرولی در این انجمن، تحت تعالیم مستقیم آلن بنت قرار گرفت. (آلن بنت یک سال بعد، در سال 1899، کشور انگلستان را به ناگاه ترک گفت و به کشور سیلان (سریلانکای فعلی) مهاجرت کرد، تا به معابد بودایی راه یابد.
کرولی، دو سال بعد، توسط توطئههای یتز از انجمن اخراج شد.
در سال 1900 این انجمن شناسایی، و توسط مسیحیان متعصب، از هم پاشیده شد. در پی آن، کرولی، خسته از هر گونه نزاع و درگیری، تصمیم گرفت یک سفر بسیار طولانی به شرق را آغاز کند.
او به سیلان رفت، و در آنجا موفق به دیدار با آلن بنت شد. کرولی در سیلان باعلم یوگا (فیزیکی و ذهنی) آشنا گشت. در این زمان، توانست میان اطلاعاتی که در غرب به دست آورده بود و آنچه در شرق میآموخت، تلفیقی ایجاد کند.
در سال 1903، کرولی با دختری به نام رز کلیازدواج کرد. آنها برای گذراندن ماه عسل، به کشور مصر سفر کردند. کرولی در مصر با فن احضار ارواح آشنا شد. در این زمان، رز، همسر کرولی، اعلام داشت که از سوی یکی از خدایان مصری به نام هوراس پیامهایی دریافت میکند.
در سال 1904، وقتی آنها از قاهره بازگشتند، رز، که تا آن زمان هیچ آشنایی با سحر و جادو نداشت، مدام به حالت خلسه فرو میرفت. او به همسرش گفت، خداوند سعی دارد با او ارتباط برقرار سازد.
کرولی برای امتحان همسرش، او را به موزهای برد که در میان تصاویر بسیارِ موجود در آن، تصویری از چهره هوراس را شناسایی کند. او توانست چهره هوراس را تشخیص دهد. تابلو نقاشی، متعلق به یک خانواده قدیمی بود. در آن تصویر، خداوند، از مردگان قربانی دریافت میکرد.
کرولی، در دوران کودکی بر این باور بود که عدد مخصوص او، 666 است. آنجا هم، او با شگفتی متوجه شد که تابلو هوراس، در ردیف و شماره 666 قرار دارد. همین مسئله باعث شد تا کرولی، سخنان همسر خود را جدی بگیرد.
در پی آن، کرولی به فکر تألیف کتابی به نام تلما افتاد. این واژة یونانی، به معنای(اراده) است؛ و بنمایة اصلی کتاب، حول این محور میگردد که کاری را باید انجام داد که خداوند میخواهد. بعدها غربیان بر اساس تعالیم نهفته در این کتاب، مدعی شدند که کرولی قصد داشته دینی جدید را بنا نهد و خود را پیامبر این آیین جدید معرفی کند.
در سال 1905 کرولی به هیمالیا رفت. او میخواست از کوه هیمالیا بالا برود. بعد از این موفقیت، کرولی صاحب فرزند دختری به نام لولازازاشد. با این حال، به سفرهای طولانی به اقصا نقاط جهان چون کانادا، آمریکا، چین رفت. کرولی پس از یکی از سفرهایش، دریافت که دختر بر اثر بیماری تیفوس درگذشته است.
او پس از آن، دوباره به جورح سیسیل جونز پیوست. آنها سعی کردند انجمن جدیدی تأسیس کنند، تا راه نیمه کارة طلوع فجر را دنبال کنند. آنها نام انجمن خود را ستارة نقرهایگذاشتند. کرولی، همچنین، نشریهای به نام اعتدال منتشر ساخت، که غالباً مطالب آن، از خود وی بود. او، در همان دوران، از همسرش جدا شد.
در سال 1910، کرولی با فردی به نام تئودور رئوس تماس گرفت. او رئیس انجمن در آلمان به نام فرقه زایران شرق بود. وی به این انجمن ملحق شد و در آنجا توانست به راز حس ششم و نیروهای درونی انسان پی ببرد.
دو سال بعد، او رئیس بخش انگلیسی این انجمن شد. برخی بر این باورند که این گروه، به انجمن فراماسونری تعلق داشته است. کرولی پس از اینکه رئوس دچار سانحه شد، رهبری این فرقه را بر عهده گرفت. در این مرحله بود که کرولی قانون )اتو( را براساس قوانین تلما، بازنویسی کرد. پس از به قدرت رسیدن کرولی، این فرقه، رفتهرفته از زیر نفوذ فراماسونری خارج شد. بدین ترتیب، کرولی توانست با افرادی که ماسون نبودند تماس حاصل، و آنها را به تشکل خود دعوت کند.
کرولی در سال 1929 به شهرت بسیاری رسید. او بر آن شد تا بیشتر درباره شرق بداند؛ و حتی از مطالعه افسانهها و داستانهای مشرق زمین، خودداری نکرد.
باید اذعان کرد که برخی صاحبنظران بر این باورند که در این زمان، کرولی مورد توجه استعمارگران قرار گرفت. آنها بر آن شدند تا از توانایی و نفوذ کرولی، حداکثر استفاده را ببرند. به همین دلیل، از او خواستند تا مجدّانه به تفحص پیرامون تجربیات خود مشرق زمین ادامه دهد؛ و با چاپ آثار خود، غربیان را با دنیای پر رمز و راز شرق آشنا سازد. در این، دوران، او، مجموعه اشعار زیادی منتشر، و نمایشنامههای بسیاری خلق کرد. وی بر این باور بود که(هنر، روح زندگی)است.
باید به این مسئله مهم توجه داشت که استعمارگران، همواره بر آن بودهاند تا به دنیای شرق نقب بزنند، و تمامی اندوختهها و علوم مختلف گذشته آن را به یغما ببرند، و در عوض، طوری وانمود کنند افرادی که به دنبال چنین مباحثی بودهاند، مردی عقب مانده و متحجرند. آنها از طریق راهاندازی جریانهای شبه روشنفکری در هر کشور، بر آناند تا فرهنگ، باورها و تمدن کهن هر کشور را در نظر مردم آن و جهان، خوار کنند.
بدین ترتیب بود که آلیستیر کرولی، به تفحص عمیق پرداخت، و تمام برداشتهای خود را مکتوب کرد و منتشر ساخت. کرولی حتی به تاریخ ادیان هم توجه داشت؛ به تحلیل نحوة شکلگیری دیدگاههای مذهبی مختلف پرداخت.
از این رو، بخشی از پژوهشهای او، به بررسی تطبیقی داستانهای مذهبی با سایر داستانهای کهن اختصاص یافت.
اما وی، پس از بررسی دقیق تمامی افسانهها و داستانها، یکی از توطئههای استعمارگران را خنثی کرد؛ و گفت که ـ به خلاف تصور رایج غرب ـ داستانهای مذهبی، هیچ ارتباطی با داستانهای علمی ـ تخیلی ندارند. این، در حالی بود که استعمارگران، به ترفندهای مختلف، چنین وانمود میکردند که داستانهای مذهبی مطرح شده در کتب آسمانی، به تمامی، جزء گروه داستانهای تخیلی بودهاند، و بیانگر رویدادهای حقیقی نیستند.
کرولی به صراحت مطرح کرد که داستانهای مذهبی به دلیل طرح حقایق محض، در گذر زمان دچار تغییر و تحول نگشتهاند. به عکس، این داستانهای تخیلی بودهاند که در هر دوره، دچار دگرگونی شده، و گاه از میان رفتهاند.
کرولی، همچنین، به مسئله اخلاق و معنویت اشاره میکرد، و معتقد بود که داستانهای مذهبی، صرفاً به چنین مضامینی توجه دارند؛ و در کتب آسمانی روح یکتاپرستی همواره به چشم میخورد.
در ابتدای قرن بیستم، بسیاری از صاحبنظران استعماری سعی کردند تا به مردم جهان اینگونه بقبولانند که انسان باید به دنبال تجربیات فردگرایانة خود باشد، و از پذیرش اصول اعتقادی دینی پرهیز کند. آنها کسب تجربیات فردی و به کارگیری آن در زندگی روزمرة مادی را، به عنوان عامل اصلی هدایت بشر میدانستند، و شیوة تفحص علمی را، که براساس فلسفه شکگرایی بنا شده است، توصیه میکردند. این افراد، نام گروه خود را نئو کافرگذاشته بودند.
کرولی تلاش زیادی در جهت شناسایی این جریان ادبی و فلسفی استعماری کرد. از آن سو، بسیاری از رقیبانش سعی داشتند اندوختههای او را بربایند و به اسم خود مطرح سازند.
نکتة بسیار مهم، آشنایی کرولی با کتاب آسمانی مسلمانان، یعنی قرآن کریم بود. گویا فردی این کتاب را به کرولی معرفی کرده بود. کرولی خود میگوید که این کتاب، برای من، حکم فرشتة نجات را داشته است. او میگوید:
(کرولی ابتدا، پس از مشاهده قرآن کریم، آن را به گوشهای میگذارد؛ و یکسال از مطالعه آن، سرباز میزند. پس از آن، از سر تفنن، به مطالعهاش میپردازد.)
تا آنکه آدلف هیتلر، پس از به قدرت رسیدن و تشکیل حزب نازی، به اهمیت آثار کرولی پی برد، و به مطالعه تمامی کتب او پرداخت. هیتلر دریافت که برای پیشبرد سیاستهای خود، نیازمند مطالعه تجارب مردم مشرق زمین است. همین مسئله بهانة مناسبی در اختیار استعمارگران قرار داد، تا آلیستیر کرولی را، به عنوان تئوریسین اصلی حزب نازی قلمداد کنند، و کاری کنند تا پروندة او، برای همیشه، بسته شود.
در پی آن، زندگی و عملکرد کرولی، مورد تغییر قرار گرفت؛ و روبه فرصتطلبی، شیادی، همجنسبازی، زنبارگی، جادوگری و شیطان پرستی نهاد.
با تمامی این اوصاف، نویسندان و اندیشمندان علاقهمند به دنیای شرق، به مطالعه آثار او پرداختد. کـسی همـچون جورج لوکاسداستان جنگ ستارگان را از آثار کرولی ربود.
این داستان، متعلق به مردم مشرق بود، و توسط لوکاس به جهان غرب معرفی، و باعث شهرت لوکاس فرصتطلب شد. لوکاس، در جنگ ستارگان، عناصر شرقی و غربی را با هم تلفیق کرد؛ تا رد پای جرم خود را، محو سازد.
جـــان وایلــد ســـاید پارســــونـــزاز دیگر شاگردان کرولی به حساب میآید. او پس از مطالعه افسانههای شرقی، به ایده اصلی ساخت نوعی موشک دست یافت. این موشک، در جنگ جهانی دوم مورد استفاده قرار گرفت، و تأثیر بسیار زیادی بر روند جنگ گذاشت.
شاید بتوان مهمترین کتاب کرولی را، تلما دانست. چرا که این اثر، برداشت او از جهان شرق است. این کتاب، در خصوص رستاخیز صحبت میکند،
جالب این است که کرولی، در این اثر اظهار میکند که قرن حاضر، دچار تحولی عظیم شده است، و ارزشهای انسانی روبه نابودی است. او پیشگویی میکند که به تدریج، مردم، از دین و مذهب فاصله میگیرند
در تلما آمده است که هر کس سرنوشت خاص خود را دنبال می:ند، و مسئول سرنوشت خویش است. کرولی بر این باور بود که عشق و محبت یک قانون است، و باید هموراه به آن توجه شود؛ اما عشقی که تحت نظارت عقل و اراده باشد. کرولی بر این اصل پافشاری می کند که هر انسانی، آزاد است.
ظهور آلیستر کرولی را می توان نقطه عطف رشد و گسترش شیطان پرستی و جادوگری در غرب دانست.راه اندازی مجالس فساد جنسی همراه با موسیقی،مصرف مواد مخدر و جادوگری باعث گردید به او لقب شیطان بزرگ و پست ترین ادم روی زمین بدهند.
کرولی به نوشتن علاقه بسیار داشت؛ و تمام اندوختههای خود را مکتوب کرد. او در مجموع 117 کتاب به رشته تحریر در آورد؛ که برخی آثار او عبارتاند از:
1-وظیفه
2-هشت سخنرانی پیرامون یوگا
3-نقطه اعتدال
4-رمل و اسطرلاب
5-جادو بدون گریستن
6-آبسینت، الهه سبز
7-آن سوی خلیج
8-آمریتا
9-فطرت هنری
10-درخت زندگی
11-مراسم ققنوس
کرولی عاقبت به تاریخ 2 دسامبر 1947، در تنهایی درگذشت .
خلاصه از کتاب شیطانی تلما (کتاب قانون)
خلاصه و درون مایه این کتاب بر این مبنا است که هرآنچه اراده کنی می توانی انجام دهی به طوریکه در سه جا صراحتا به این موضوع اشاره میکند:
چنان کن آنچه خواهی، همه شریعت است (فصل اول، آیه 40)
عشق، شریعت، عشق، خواهش است (فصل اول، آیه 57)
شریعتی فرای -چنان کن آنچه خواهی- نیست (فصل سوم، آیه 60)
و همینطور در جایی اشاره دارد به اینکه نباید چیزی به نام گناه وجود داشته باشد:
کلمه گناه محدودیت است (فصل اول، آیه 41)
در این کتاب سعی شده از تکنیک های کتاب های آسمانی از جمله قرآن استفاده شود چرا که قصد بر این است تا با این کتاب ها و ادیان مقابله کند. مثلا:
قسم خوردن
به گنبد بدنم قسم می خورم (فصل اول، آیه 31)
عدم تحریف
نبایست این کتاب حتی در یک حرف تغییر یابد (فصل اول، آیه 36)
اشاراتی به ایات این کتاب
(بگذار خادمینم قلیل و سری باشند: باید حکم رانند بر (مردم) بسیار و شناخته شده (فصل اول، آیه 10)
اشاره دارد به اینکه پیروان اصلی شیطان باید ناشناخته و تعدادشان کم باشد اما در عین حال بر همه مردم دنیا حکومت کنند)
(برای اراده ات، بی تخفیف مقصود، آزاد از شهوت نتیجه، همه ره کمال است (فصل اول، آیه 44)
اشاره دارد به اینکه هر کاری را اراده کردی انجام بده بدون اینکه تخفیفی برای مقصودت قائل شوی و بدون اینکه به نتیجه شهوت فکر کنی در مورد آن هم آزاد باش چرا که این ها همه راه کمال هستند)
(ناخالص باید از آتش بگذرد، بگذار آگاهان با تاوان آزمایش شود، و برگزیدگان عالی مرتبه با (آزمایشی) گزاف تر (فصل اول آیه 50)
اشاره دارد به اینکه باید آندسته از پیروان شیطان که که هنوز مخلص نیستند باید کار به خصوصی انجام دهند تا خالص شوند و اشاره دارد به پیروان پیشرفته تر و آگاه تر که برای اینکه ارادت خود را ثابت کنند باید در زندگی خود تاوان هایی را بدهند و همچنین برگزیدگان عالی مرتبه باید تاوان های گزاف تری را بپردازند)
(گوش فرا دهید، ای مردم نظاره گر!
غمهای درد و افسوس
برای مرده و مردنی باقی گذارده می شوند،
قومی که هنوز مرا نشناخته است.
اینها مردگانند، این افراد، احساس نمی کنند. ما از برای ضعیف و غم آلود نیستیم: سروران زمین خویشاوندان ما هستند (فصل دوم، آیات 17و 18)
اشاره دارد به اینکه آنهاییکه به درد و غم بها داده و به خوشگذرانی نمی پردازند از آن ها نیستند و این سروران و فرمانروایان زمین هستند که خویشان و نزدیکان شیاطینند)
(همدردی فساد پادشاهان است: بر رنجور و ضعیف برچسب بزن: این قانون قوی است: این قانون ما و لذت جهان است (فصل دوم، آیه 21)
اشاره دارد به اینکه پادشاه جامعه نباید احساس همدردی با دردمندان کند و پیشنهاد می دهد که برای حذف کردن ضعفا از سر راه خود می تواند بر آن ها برچسب زده و به جای حل مسئله دردمندان خود آن ها را از بین ببرد)
(خطر بزرگی در من است؛ او را که این نشان در نمی یابد را، فقدان عظیمی حاصل شده است. در گودالی خواهد افتاد که زیرا نامیده شده است، و آنجا به وسیله سگان دلیل هلاک خواهد شد.
حال لعنتی بر زیرا و خویشانش باد!
باشد که زیرا تا ابد ملعون باشد! (فصل دوم، آیات 27 تا 29)
اشاره دارد به این که شیطان و طرفدارانش را خطر بزرگی تهدید می کند به نام «زیرا» به این معنی که هر کس دلیل و زیرایی در رابطه با سخنان او بخواهد این برای شیطان خوب نیست چرا که نمی تواند گفته های خود را چه از نظر عقلی و چه از نظر فطری ثابت کند به همین دلیل «زیرا» را نفرین می کند)
(حجابیست: آن حجاب سیاه است. این حجاب زن باحیا است؛ این حجاب غم و پارچه تابوت مرگ است: این از من نیست. وهم دروغ قرون را بگسل: گناهانت را در کلمات عفیف مپوشان: این گناهان لوازم منند؛ تو بدرستی عمل کن، و من در این دنیا و آن دنیا پاداشت خواهم داد
اشاره دارد به حجاب زنان با حیا که اغلب نیز به رنگ سیاه هستند و اینکه اعلام میکند این سیاهی هیچ ربطی به شیطان ندارد و می گوید که ابایی از گفتن گناهانت نداشته باشد چرا که این ها لوازم من هستند و به او وعده پاداش می دهد)
این ها تنها نمونه هایی بودند، امید است با خواندن این کتاب و تفکر در آن هرچه بیشتر شیطان و تفکراتش را بشناسید.
آلیستر کرولی بعد از دیدار خود با آیواس و بر مبنای کتاب شریعت آیین تِلِما را پایه ریزی کرد
وی 117 جلد کتاب نوشته که بیشتر آنها به تبیین مبانی تلما می پردازند
همچنین در روز های پنجم تا نهم ژانویه سال 1976 میلادی و در 11 ژانویه و 17 فوریه سال 1977 میلادی آیواس به دیدار آقای جیمز چارلز بِک رفته و تعلیماتی در زمینه شیطان پرستی به او نیز وحی میکند تا همه الهامات آیواس تحت کتابی با عنوان تکامل به چاپ برسد.
تصویر جن کرولی درانیمیشن مگامین
آلیستر کرولی بنیان گذار شیطان پرستی مدرن پدر بزرگ جورج بوش پسر
آلیستر کرولی کسی که کتاب شیطانی (کتاب قانون ) را در حالی نوشت که در هرم گیزا ، تسخیر شده بود . درسال 1904 کرولی کتاب قانون را پس از تفکرات و عباداتش در خوابگاه پادشاه هرم بزرگ گیزا دریافت کرد . همچنین میدانید او با موجودی به نام ایواس دیدار کرده بود . کرولی از این نماد در اثرش استفاده کرده است.
در اساطیر ایرانی، ضحاک (اژدها) نماد (ابلیس) است؛ همانکه امروزه در غرب (لوسیفر) خوانده میشود و پرستندگانی کثیر یافته .در دوران معاصر، مروج بزرگ این نحله آلیستر کرولی بود که طبق روایت مشهور پدر نامشروع باربارا بوش (مادر بزرگ جرج بوش) است. هرگز این را فراموش نکنید که آلیستر کرولی پدربزرگ جورج بوش است . این تصویری است که در روز 11 سپتامبر از جورج بوش منتشر شد ، درست در زمانی که در مدرسه مشغول خواندن کتاب برای بچه ها بود و خبر سقوط برج های تجارت جهانی را برای او آوردن. به کتابی که در دست اوست توجه کنید . نام آن کتاب داستان کتاببز اهلی من است!! قابل توجه شما که کتاب بز اهلی منبعدها به خاطر داشتن معانی آیینی و مناسکی برای اهدا به موجودی شیطانی به نام پن ممنوع شد. درواقع 11 سپتامبر نیز مناسکی بود اهدایی به خدای بزرگ پن توسط نوه ی آلیستر کرولی !! کرولی همان کسی که امروز به اشتباه خیلی ها او را اسطوره میدانند!!! او یک جن زده ی شیطانی بالفطره است.
این همه کتاب روی زمین ، آنوقت رئیس جمهور باید آن کتاب را در آن روز میخواند؟! کلمات آن کتاب همان کلماتی بود که توسط بچه های کلاس درست در همان لحظه ی حمله همسرایی می شد. در آخر نیز به یاد بیاورید که شیطان پرستان همیشه از نماد های معکوس استفاده میکنند ، با ز هم جالب است بدانید که بوش در آن روز در بعضی مواقع کتاب را وارونه می گرفت!!